دیده ی بارانی
|
|
مشکم از آب تهی ، دیده ی من بارانیست ساقی عشقم و کارم همه دست افشانیست
دستم افتاده و مشک است به حالم گریان تیر در چشم شده، حالم عجب بحرانیست
مشک با دست و علم لازمه سقائیست بنگر حال مرا بی سرو بی سامانیست
شرم دارم که سوی خیمه روم بار دگر دست من خالی و کارم همه سر گردانیست
با لب تشنه برون آمدن از شط فرات کار عشق است، بسی شیوه ی من عرفانیست
عاشقی را زمن آموز ایا طالب عشق عاشق آن است که در راه هدف قربانیست
در ره دوست اگر نیست شدی جاویدی عمر اگر در ره معبود نشد طی، فانیست
|
سه شنبه 89 دی 14 |
نظر بدهید
|
|
|
|